قسمتی از متن این رمان:
-خانم. خانم عزیز .شما نمیتونین همینطوری سرتونو بندازین پایین وارد
اتاق رییس بشین ، اقای مهندس الان وقت ندارن.!
بی توجه به تذکرش وارد اتاق شدددم ، دنبالم اومد و رو به اون گفت: اقای
مهندس من بهشون گفتم که وقت شما.
سرشو باالا گرفت و نگاه خالی و بی روح و بی تعجبش و از روی صورت من
به چشمهای خانم شکوری دوخت و گفت: شما بفرمایید خانم شکوری.
شکوری چشم غره ای بهم رفت واز اتاق خارج شد.
دسته گلم رو روی میز گذاشدتم . روی صندلی جلوی میزش نشستم وبه
چشمهاش خیره شد.
خشک گفت: امری داشتید.
دانلود فایل رمان در ادامه مطلب . . . .
-خانم. خانم عزیز .شما نمیتونین همینطوری سرتونو بندازین پایین وارد
اتاق رییس بشین ، اقای مهندس الان وقت ندارن.!
بی توجه به تذکرش وارد اتاق شدددم ، دنبالم اومد و رو به اون گفت: اقای
مهندس من بهشون گفتم که وقت شما.
سرشو باالا گرفت و نگاه خالی و بی روح و بی تعجبش و از روی صورت من
به چشمهای خانم شکوری دوخت و گفت: شما بفرمایید خانم شکوری.
شکوری چشم غره ای بهم رفت واز اتاق خارج شد.
دسته گلم رو روی میز گذاشدتم . روی صندلی جلوی میزش نشستم وبه
چشمهاش خیره شد.
خشک گفت: امری داشتید.
دانلود فایل رمان در ادامه مطلب . . . .
من هرگز دخترم را از هراس قضاوتها، تغییر نخواهم داد
خانم ,روی ,شکوری ,بی ,رمان ,رو ,و بی ,خانم شکوری ,بهم رفت ,ای بهم ,غره ای
درباره این سایت